خیلی وقت بود به خاطر دو تا مشکل تحت فشارهای عصبی و استرس زیادی بودم

اولیش مربوط به خانواده بود و کل زندگیمون و تحت الشعاع قرار داده بود و من برای اولین بار اینو تجربه میکردم که تحمل درد و رنج خانواده به مراتب خیلی سخت تر و جانکاه تر از درد شخصیه

دومیش هم مشکل شخصی مربوط به من و یار بود و گره هایی که عوض باز شدن ، سخت تر و پیچیده تر میشد

درست تو اوج نا امیدی مشکل خانوادگی دو سه روز پیش حل شد و مشکل شخصی هم دیروز اتفاقات خوبی افتاد که به سمت و سوی حل شدن رفت

امروز که از خواب بیدار شدم حس میکردم بعد مدت ها فشار سنگینی از رو دوشم برداشته شده

حالم خوب بود و شاد بودم

ظهر که شد در عرض چند ثانیه قفسه سینم تنگ شد و حس کردم نمیتونم نفس بکشم به قدری که حتی یک ثانیه هم نمیتونستم محیط کار و تحمل کنم

مرخصی گرفتم و زدم بیرون و کل مسیر سرکار تا خونه رو گریه کردم

خونه که رسیدم دو تا آرام بخش خوردم و خوابیدم ، الان که با حال خوب بیدار شدم و اثری از اون غم سنگین و نفس تنگی نیست دیدم یار برام این پیام و فرستاده

" آدم ها گاهی گریه میکنند نه به خاطر اینکه ضعیف هستند

بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند. "

 

 

√ 037 گریه کن ، گریه قشنگه

√034 نکشی ما رو آشوبگر !!

√031 از طلا بودن پشیمان گشته ایم .... مرحمت فرموده، ما را مس کنید

مشکل ,تر ,، ,هم ,خاطر ,سخت ,بود و ,بیدار شدم ,و کل ,تر و ,شد و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Black Music نرم افزار مدیریت مطب وکلینیک رایگان مقالات طراحی سایت راهنمای خرید کالا حفاظ دیوار کارشناس سئو مشاوره ازدواج و سازگاری زناشویی گروه کوچینگ کسب و کار آمیرال دانلود فیلم و سریال طراحی و ساخت ترموکوپل